نقض حقوق بشر و برخوردهاي دوگانه
سعيد رضوي فقيه

نقض حقوق بشر و جنايت عليه بشريت حكايتي تازه نيست و سابقه اي ديرينه دارد اما آنچه عصر ما را از روزگاران گذشته ممتاز مي كند تثبيت مقوله حقوق بشر به عنوان يكي از اصلي ترين ارزش هاي جهان شمول در جوامع انساني است. مباني فلسفي و اخلاقي حقوق بشر دهها سال است كه انديشه هاي سياسي و نظام هاي حقوقي دنياي جديد را تغذيه مي كند و اگر نه لزوما اجراي عملي اما دست كم قوت و حقانيت نظري حقوق ذاتي و فطري انسان را بماهو انسان تضمين مي نمايد.

طي چند دهه گذشته اتفاق ديگري نيز افتاده است كه بحث حقوق بشر را به گونه يك ارزش جهاني و مرز ناپذير محل توجه و اعتناي جدي همه دولت ها در تمام كشورها قرار داده و آن را به يكي از موضوعات و مباحث جدي در روابط بين الملل بدل كرده است و آن اتفاق عبارت است از برافراشته شدن پرچم دفاع از حقوق بشر و گسترش آن توسط قدرت هاي بزرگ جهاني. قدرت هايي كه اراده و تصميم و بويژه اجماع آن ها مي تواند حوادثي بزرگ را روي كرۀ خاكي رقم بزند و يا برعكس از وقوع حوادثي بزرگ پيشگيري نمايد.

اما آنچه جاي پرسش و تأمل و حتي تعجب دارد اين است كه چرا برغم ادعاي قدرت هاي بزرگ جهان در دفاع  از حقوق بشر همچنان شاهد نقض گسترده و بعضا سازماندهي شدۀ آن در گوشه و كنار جهان هستيم و هر روز اخباري آزار دهنده و نگران كننده و تأسف بار در اين باب به گوش مي رسد. راستي چگونه قدرت هايي كه به سادگي حكومت هاي مقتدر و منسجم را ساقط مي كنند و با در هم شكستن مقاومت ارتش هاي بزرگ و مجهز سرزمين هاي پهناور را فتح كرده و به راحتي نقشه جغرافياي سياسي مناطق مختلف جهان را تغيير مي دهند؛ از عهدۀ جلوگيري از نقض حقوق بشر كه به دست دولت هاي كوچك و بزرگ صورت مي گيرد بر نمي آيند؟ آيا قدرت هايي كه توانستند در عرض چند هفته ديكتاتوري مثل صدام حسين را از عرش قدرت به زير كشيده و بر فرش خواري و مذلت بكوبند نمي توانند يا نمي توانستند از نقض حقوق يك روزنامه نگار و و بلاگ نويس در ايران يا يك نامزد انتخاباتي در مصر ويا مواردي پيش پا افتاده از اين دست در گوشه و كنار جهان پيشگيري نمايند؟

براي يافتن پاسخي قانع كننده در برابر اين پرسش و تبيين چرايي عدم تحقق شعار ها و ادعا هاي حاميان حقوق بشر در پيشگيري از نقض گستردۀ آن در كشورهاي مختلف جهان، توجه به نكات زير راهگشا تواند بود.

نخستين نكته آنست كه اساسا قدرتهاي بزرگ جهان اراده اي جدي براي گسترش حقوق بشر و پيشگيري از نقض آن چنانكه بايد و شايد ندارند و اين امر را بسادگي از كارنامه عملكردشان در اين باب مي توان دريافت. سال هاي سال در سایه ديكتاتوري هاي نظامي امريكاي لاتين هر روز فجايعي تلخ رخ مي داد اما قدرت هاي بزرگ جهان اعتنايي به اين امور نمي كردند. سهل است در بسياري از موارد از ديكتاتورها حمایت هم مي كردند. آنچه سال ها در بوسني هرزگوين و در برابر چشمان امريكا و اروپا گذشت نمونه اي تلخ از اين حكايت است. در واقع قدرت هاي غربي زماني به فكر مداخله افتادند كه تداوم حكومت ميلوسويچ را با منافع خود معارض يافتند. فراموش نكنيم كه قتل عام سربرينتسا در برابر ديدگان نيروهاي مسلح اما منفعل سازمان ملل رخ داد.

   نکته دوم برخورد تبعیض آمیز و دوگانه قدرتهای جهانی با موارد و مصدیق نقض حقوق بشر در نقاط مختلف جهان است. نمونه آشکار این تبعیض و دوگانگی بی توجهی امریکا و کشورهای اروپایی به حوادث تلخ و دردناکی است که در فلسطین اشغالی جریان دارد. در واقع دهها سال است که اشفاگران فلسطین به جای دريافت اخطار از سوی قدرتهای غربی و بویژه ایالات متحده از آنها پاداش می گیرند و این در حالی است که مبارزات گروههای فلسطینی برای رفع اشغال برچسب تروریسم می خورد. چند سال است كه بنا به ادعاي جيمي كارتر رئيس جمهور پيشين امريكا غزه بزرگترين زندان جهان است كه ساكنانش در تحريم و محاصره اي غير انساني به مرگ تدريجي جان مي بازند اما هيچ فشاري به اسرائيل از جانب قدرت هاي بزرگ براي كاهش شدت خشونت ها عليه غيرنظاميان وارد نيامده است.

 این برخورد دوگانه در مورد دیگر دولت هاي خاورميانه نیز كه روابط خوبي با قدرتهای غربی دارند صدق می کند. به عنوان مثال وضع حقوق بشر در مصر و اردن و عربستان بسیار وخیم و تأسف آور است امّا قدرتهای غربی تنها می کوشند از مقوله حقوق بشر فقط علیه کشورهایی نظیر ایران و سوریه بهره ببرند که سیاستهایی ناهمسو با آنان دارند و بر محدودیتهاي حقوق بشری و حتی جرايم آشكار و سازمان يافته حكومتي عليه شهروندان در کشورهای همسو چشم بپوشند. این دوگانگی علاوه بر آن که موجب تشجیع آن دسته از ناقضان حقوق بشر می شود که مورد حمایت قرار دارند ، به دست دیگران نیز بهانه می دهد تا با سیاسی قلمداد کردن مقوله حقوق بشر از تن دادن به رعایت آن سرباز زده و در نهایت نیز ارزشهای حقوق بشری در انتظار جهانیان خوار و بی اعتبار و چشم انداز آیندۀ آن مبهم و تارشود.

   نکته سوم که بسیار تأسف بارتر و پیامدهای منفی اش نیز بیشتر است نقض جدّی حقوق بشر توسط قدرتهایی است که خود علم دفاع از آن را بلند کرده و اساساً رسالت گسترش ارزش های حقوق بشر را به نحوی خود خوانده برعهده گرفته اند. نگاهي گذرا به اوضاع افغانستان و عراق در سال هاي اخير و مرور پرونده هايي ‍‍نظير ابوغريب و گوانتانامو در كنار تجارت پر سود سلاحهاي مرگبار در سراسر جهان اين نكته را بخوبي روشن مي كند و برآن گواهي مي دهد. جنایاتی که قدرتهای غربی در بسیاری از نقاط جهان کرده اند و هنوز هم مرتکب می شوند این مقوله را دست کم در چشم بسیاری از مردمان جهان بی اعتبار و آلوده به اغراض سیاسی جلوه داده و می دهد. آنچه آمریکائیها در جنگهای ویتنام و کره مرتکب شده و هنوز هم در عراق و افغانستان مرتکب می شوند کمتر از آنچه در یوگسلاوی پس از فروپاشی رخ داد نیست امّا جرایم سران سیاسی و فرماندهای نظامی امریکا هیچ گاه در هیچ محکمه ای مورد رسیدگی قرار نگرفت. هم چنین نسل کشی سرخپوستان امریکایی کم اهمیت تر از دیگر نسل کشی ها نبوده است. با اینهمه امریکایی ها در حالی نسل کشی ارامنه از سوی دولت عثمانی را محکوم می کنند که خود هیچگاه به آنچه با ساکنان اصلی کشور خود روا داشته اند اعتراف و از آن اظهار ندامت نکرده اند. بنابراین طبیعی است تا وقتی که قدرتهای جهانی خود چنین عملکردی در زمینه حقوق بشر دارند اقداماتشان در این زمینه چندان به جد گرفته نمی شود و بر عکس امواج گسترده ای از اعتراضات مردم در سراسر جهان علیه جنایات ایشان بر پا می شود.و باز در چنين شرايطي طبيعي است ديكتاتورهاي ناقض حقوق بشر كه با ژست هاي ضد امپرياليستي  به جهت مخالفت با عملكردامريكا و غرب در گوشه و كنار جهان محبوب القلوب برخي مردم ستمديده يا حتي روشنفكران ضدجنگ و ضد سلطه شوند و كار انتخاب ميان بد و بدتر گره بخورد و سخت دشوار شود. جنبش های ضد جنگ در سرتاسر جهان پیش و پس از حمله امریکا به عراق که هنوز هم گاه ظهور و بروز می یابد بهترین گواه این مدعاست که در افکارعمومی جهانیان امریکا و متحدانش از متهمان اصلی نقض حقوق بشر به شمار می روند. طبیعی است تا زمانی که زندان گوانتنامو برچیده نشود و حقوق متهمان و مظنونان به هر اتهامي رعایت نشود هیچکس صداقت سیاستمداران امریکایی را در دفاع از حقوق متهمان سیاسی و مطبوعاتی در دیگر کشورها از جمله ایران را باور نخواهد کرد. حتي مي توان گفت حمایتهای امریکا و دیگر قدرتهای جهانی از بازداشت شدگان و زندانیان سیاسی و مطبوعاتی نه تنها به بهبود وضعیت آنان منجر نخواهد شد بلکه برعکس مشکلات تازه ای به مشکلات و محدودیتهای آنان خواهد افزود كه مجال توضيحش اينجا نيست.

   در واقع تا هنگامي که مقوله حقوق بشر در حدّ یک شعار و ژست سیاسی در مجامع بین المللی باقی مانده است و تنها به عنوان ابزاری برای اعمال فشارهای سیاسی آن هم به شکل موسمی و تبعیض آمیز مورد استفاده قرار می گیرد می توان گفت بشریت چشم انداز روشنی از استیفای حقوق خود در برابر ندارد و در این زمینه جرم قدرتهای بزرگ جهانی نیز به اندازۀ دیکتاتورهای محلّی کما بیش به یک میزان  قابل ارزیابی است. بيهوده نيست كه دوسر ماجرا همزمان طرف مقابل را با اسناد و مدارك عيني به جنايت عليه بشريت متهم مي كنند و در كنار آن به بهانه دفاع از امنيت ملي خود گستاخ و بي پروا به نقض حقوق بشر مشغول مي شوند.