نمادِ “روزِ دست برداشتن”!؟
عبدالعلى بازرگان


به آدم هاي عصباني كه خشم و غضب بر آنها مسلط مي شود و كوتاه هم نمي آيند، توصيه مي كنند جرعه اي آب بنوشند تا شايد آتش خشمشان خاموش گردد. همين آتش بس چند لحظه اي، كه فرصت كوتاهي براي فكر كردن فراهم مي كند،  اغلب باعث مي شود شخص به خود آيد و از رفتارش خجل گردد.

قرآن به جاي "آب"، "ياد خدا" را توصيه كرده و در وصف پرواپيشگان گفته است :

" آنها همين كه در معرض طوفاني از وسوسه هاي شيطاني قرار مي گيرند، خدا را ياد مي كنند و ناگهان بينا مي شوند,، اما بي پروايان را برادران شيطان صفتشان به راه تباهي مي كشند و كوتاه هم نمي آيند"(اعراف -۲۰۲- ۲۰۱).

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَ يُقْصِرُونَ

جمله "ناگهان بينا ميشوند"! و بصيرت مي يابند، كوري دل را در حالت غلبه خشم و خشونت نشان مي دهد، همچون كليدي كه ناگهان خانه دل را روشن مي كند!... عنواني كه در قرآن براي اين قطع كردن هاي رفتاري به كار رفته، "سبت" است. سبت در لغت، نوعي بريدن و قطع كردن براي به آرامش رسيدن است. خواب را در قرآن سبت ناميده، كه تلاش خسته و فرسوده كننده روز را براي حفظ سلامت آدميان با مكانيسمي شگفت آورقطع مي كند و آرامش مي آورد (نباء ۹-.وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا).

قطع كردن كاري كه اينك خسته كننده و خسران آور شده است، در شكل فردي خلاصه نمي گردد؛ ميدان اصلي آن در ارتباطات اجتماعي است كه خسران و خطرات و خون و خرابي اش به مراتب بيشتر است. وقتي فتنه اي درجامعه اي فراگير مي شود و فرادستان ِ تكيه كرده بر قدرت و ثروت، از ستم و سركوب كوتاه نمي آيند، علائم كوري نسبت به آثارعملكردشان آشكار مي گردد.

نماد "روز دست برداشتن" (يوم السبت) را قرآن يراي اولين جامعه ديني تاريخ (بني اسرائيل)، كه آغازگر اين تجربه بوده، وضع كرده است. اين قوم كه ميراث توحيد ابراهيمي بر دوش آنان نهاده شده بود، به خاطر مال دوستي و دنياپرستي شبانه روزي، از حمل اين امانت شانه خالي كردند و در رقابت قدرت و ثروت گرفتار كينه طبقاتي و تفرقه و اختلاف فراوان گشتند. خداوند براي مهارتشنگي تعطيل ناپذير آنان براي كسب مال و قدرت، فرمان داد تا يك روز در هفته(شنبه) را از تلاش براي منافع شخصي دست بردارند و به ياد خدا و در خدمت به خلق او گرد هم آيند(آيه ۱۲۴ سوره نحل).
إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ

به اين ترتيب نماد روز شنبه در ميان بني اسرائيل وضع گرديد و تا به امروز نيز همچنان، هرچند با تحريف و بسنده كردن به تشريفات، ادامه دارد.

مسلمانان نيز فرمان يافتند اين نماد را در روز جمعه(جمع شدن مردم) گرامي دارند، تا اگر شش روز هفته را به خود پرداخته اند،  يك روز را به ياد خدا و با خطبه اي عبادي – سياسي، در نماز جمعه به سياست و سرنوشت اجتماعي خود بپردازند. متاسفانه ما نيز همچون بني اسرائيل، اين امانت را ضايع كرديم و نمازي را كه بايد "نداي توحيد و وحدت" باشد، با خطيباني خشونت پرورو خود محور به "نماز وحشت آفرين" مبدل ساختيم!! به اين ترتيب نمادي را كه براي دست برداشتن(سبت) از اختلافات ايام هفته در پرتو صفوف ايماني به سوي خدا وضع شده بود، تبديل به ابزاري براي "تثبيت" تماميت طلبي هاي خود و تداوم هرچه بيشترتفرقه خودي و غير خودي كرديم.

 اينك آيا وقت آن نرسيده است كه سلطه گران سركوب گر، كه سرمست از باده غرور قدرت در پيروزي بر ملت شده اند، "دست بردارند" !؟ زندانيان سياسي را آزاد كنند و آزادي را به سياست برگردانند؟ به حقوق ملت  در قانون اساسي تمكين كنند و ازتمكين خود به استبداد فردي دست بردارند؟

چه اشكالي دارد كه ستاد نماز جمعه كه همچون ستادهاي جنگي، دستورالعمل هاي تحريك آميزو تفرقه افكن صادر مي كند، براي يكبار هم كه شده  به حرمت نماد "يوم السبت"، كه براي ما درظهر روز جمعه جلوه مي كند ، هماهنگ در تمام كشور، آشتي همگاني و بازگشت به وحدت حول محور منافع ملي را اعلام نمايد؟ ادامه اين روند و روال همان تداوم بر تباهي است كه هشدارش را قرآن در هلاكت تبه كاران تماميت طلب از اقوام گذشته داده است.

قومي از بني اسرائيل حرمت اين روز را با كلاه شرعي!! و تقليد ميمون وار در رقابت با منفعت طلبان شكستند و به سختي گرفتار بازتاب اعمالشان شدند. قرآن با تجزيه تحليل روان شناسانه از وضعيت رفتاري سه گروه ازمردم؛ تبه كاران، مومنان ساكت و مومنان معترض، نشان داده است چگونه سكوت در برابرتبه كاران، سرنوشتي همانند سرنوشت ستمگران به بار مي آورد و سرانجام سكوت، سلطه يافتن خشن ترين استبداد مي باشد.

توضيحات زير در شرح آيات ۱۶۳ تا ۱۶۸سوره اعراف بيانگر اين تجربه از مبارزات اجتماعي مي باشد(۱):

قومي از بني اسرائيل در ساحل دريا  از طريق ماهي گيري امرار معاش مي كردند، آنها ( همچون مسلمانان در روز جمعه) موظف بودند روز شنبه را براي رسيدگي به آداب ديني و خدمات اجتماعي خود از كار دست بكشند. به دليل تكرار و تداوم چنين سنتي، ماهيان دريا ، كه عادت شرطي شدن از ويژگي هاي آنان است، روزهاي شنبه بدون بيم و هراس از صيادان و با احساس امنيت كامل، گله وار روي آب ظاهر شده و جست و خيز مي كردند. مشاهده چنين منظره اي براي صيادان، كه روزهاي عادي مجبور به تلاش شبانه روزي براي صيد محدود و تك تك ماهيان بودند، بسيار تحريك كننده و وسوسه انگيز و آزمايشي براي خويشتن داري شان بود.

 از يكطرف نگهداري حرمت روز شبنه آنها را از دريا رفتن باز مي داشت، از طرف ديگر انگيزه صيد ِ آسان و فراوان ماهي، آنها را وسوسه مي كرد. سرانجام همچون شكستن ساير حرمت ها، كه از يك نفر آغازمي شود، و با ريخته شدن قبح قضيه، سايرين هم به آن مي پيوندند، كساني تدبيري انديشيده و با حفظ ظاهر، كلاه شرعي توجيه كننده اي را سرپوش قانون شكني خود قرار دادند. آنها گويا در روز شنبه ماهيان را با رم دادن دسته جمعي به كانال هائي كه در ساحل ايجاد كرده بودند، هدايت مي كردند و پس از بستن مجاري آب، روز يكشنبه ماهيان را صيد مي كردند تا خلاف شرع نكرده باشند!!. به اين ترتيب با پيوستن ديگران به اين سودآوري آسان حرمت روز شنبه شكسته شد.

در عكس العمل به اين كلاه شرعي، مومنين دو گروه شدند؛ گروهي به انتقاد و اعتراض پرداخته و به اصطلاح قرآني "امر به معروف و نهي از منكر" مي كردند، و گروه ديگر با ملاحظه كاري و عافيت طلبي، براي توجيه سكوت و به تفاوتي خود، گروه اول را از انتقاد و خونسردي  برحذر داشته و مي گفتند" اندرز دادن به كساني كه خدا هلاك ياعذابشان خواهد كرد چه فايده دارد"!؟ آنها به اين ترتيب با دشنام ونفرين به تبه كاران، تكليف برداشتن شر آنها را از خود ساقط كرده و به خدا حواله مي دادند. اما انتقاد كنندگان دو دليل براي اعتراض خود عنوان مي كردند:

            ۱ـ مي خواهيم عذري نزد خدا داشته باشيم كه همرنگ جماعت نشديم و انتقاد كرديم (قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ).
      ۲- از كجا مي دانيد؟ شايد هم اين انتقادات موثر واقع شود. نوميد نبايد شد( وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).


پس از آنكه خلافكاران از آنچه نهي شده بودند، سرپيچي و استنكاف كردند، و عوام الناس نيز براي عقب نيفتادن از سود سرشار، ميمون وار مقلد منفعت طلبان شدند، خداوند آنان را از رحمت خود دور كرد(معناي لعنت) و بوزينه وار به حال خود رهايشان ساخت . سرانجام پس از آنكه اعتراضات ناديده گرفته شد و تبه كاران دست برنداشتند، عوارض اين قانون شكني با بدترين عذاب، كه ظاهرا(با توجه به نتيجه گيري انتهائي آيات) همان سلطه اشرار و ميدان عمل يافتن آنان در جامعه و پايمال شدن حقوق محرومان است، دامنگيرشان شد.

 قرآن در اينجا به نجات انتقاد كنندگان و عذاب مشترك تبه كاران و مومنين محافظه كارتاكيد كرده است تا نشان دهد سكوت در برابر ستم، علامت رضاي به آن است و طرفين سرنوشت يكساني دارند.

در آخرين آيه، به عنوان جمع بندي از اين تجربه تاريخي در فرازي بخشنامه مانند اعلام شده است:

"خداوند بر چنين مردمي( تبه كاران و كساني كه از ترس گرفتاري سكوت مي كنند) كساني را بر مي انگيزد( به قدرت و حكومت مي رساند) كه خشن ترين عقوبت را برآنان بچشانند ...."

 وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ

و اين درس عبرتي است براي همه آدميان كه نتيجه بي تفاوتي و سكوت در برابر تبه كاران(با تعطيل فريضه امر به معروف و نهي از منكر)، قدرت يافتن قلدرها و قلع و قمع ملت است.